بهش گفتم:)
دیشبحالم خوب نبود زیاد داشتیم با هم دیگه اهنگ میگوشیدیم و ساکت بودیم
بهش گفتم ۱۷ آبان چن شنبس
گف چطو
گفتم تو بگو
گفت ۴ شنبه
بعدش اصرار ک بگو برا چی پرسیدی
هر چه گفتم هیچی همینجوری فایده نداشت
گفت استرس دارم بگو زود
اونقد اصرار کرد که قبول کردم
گفتم یه نامه نوشتم ازش عکس میگیرم ، میفرسم ،میرم
اخر شب بر میگردم ببینم چیه جوابت
گف نه بمون
گفتم نمیتونم میترسم از واکنشت
گف مگه برات مهم نیستم
گف جون من بمون
اگه بری یعنی برا همیشه رفتی برگردی من دیگه نیستم
گفتم باشه
دستم میلرزید برا عکس گرفتن از نوشته هایی که حرف دلمو زده بودن
بالاخره گرفتم
فرستادم براش
گفتم بزار برم
گف هیچ جا نمیری
حالا من داشم میلرزیدم،دست و پاهام یخه یخ بود،تو چشام اشک جمع شد
مغزم قفل بود و توان هیچ کاری رو نداشت جز انتظار
اقا خونده برگشته میگه خیلی بیشعوری
خیلی بیشعوری
جونم بالا اومد
قلبم با سرعت داره میزنه
ضربانشو اندازه گرفت ۱۰۹ بود بهت گفتم داداش...
ادامه مطلبما را در سایت بهت گفتم داداش دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : dismalfuture بازدید : 53 تاريخ : شنبه 18 تير 1401 ساعت: 9:35